سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غریب آشنا
  • غریب آشنا ( دوشنبه 88/12/24 :: ساعت 4:3 عصر)

    گوشها منتظر بانگ جرس‌های من‌اند
    کوچه‌ها منتظر بانگ قدم‌های تو اند
    تو از این برف فرو آمده دلگیر مشو
    تو از این وادی سرمازده نومید مباش
    دی زمانی دارد
    و زمستان اجلش نزدیک است
    من صدای نفس باغچه را می‌شنوم
    و صدای قدم گل را در یک قدمی
    و صدای گذر گرده گل را در بستر باد
    و صدای سفر و هجرت دریا را در هودج ابر
    و صدای شعف فاخته را در باران
    و صدای اثر باران را بر قوس و قزح
    و صداهایی نمناک و مرموز و سبز
    عجب آواز خوشی در راه است
                                              
    دلم گرفته از این انتظــــــــــار یلدایی            دقایقم همه غرق"چه وقت می‌آیی؟"
    نوشته ‌اند "صدایش کنید می‌شنود"             صـــــدات می‌زنم آخر کجای دنیایی؟
    بگو چه وقت می‌آیی؟ببین که دلهامان           دگر‌ قبول ندارد هنـــــــــــوز و امایی
    شنیده‌ام نمی‌آید "بهار" با "یک" گل            بهار من،گل نرگس! تویی که می‌آیی
    وبازنقطه سرخط، نریزاشک ای چشم!          تمام می‌شود این انتظار یلدایی.....
    شاعر: خانم محدثه‌ خسروی (شیما)
    برگرفته از وبلاگ:"لبگزه" :
    http://labgazeh.ir


  • کلمات کلیدی :


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دعا میخوام
    کربلا
    ارگ بم
    سمتی که آسمان و زمین می خورد به هم
    رفتم و شد
    دعا
    به یاد دو استاد مهر
    سنگ
    یه حرفایی همیشه هس
    دعای تحویل سال به زبان پارسی
    آه ها...
    تن بی سر
    بال های کودکی
    پنج سال
    اصلا دلم تنگ نشده
    [همه عناوین(109)][عناوین آرشیوشده]