سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غریب آشنا
  • غریب آشنا ( سه شنبه 87/6/5 :: ساعت 2:33 عصر)

    سلام
    دو روز پیش که براتون نوشتم دلتنگم فکر نمیکردم انقد باعث نگرانی شم... دلم گرفته آره. از خودم... راسش نمیخواستم درد دلمو باز کنم... چون بدم میاد آدم خوبی جلوه کنم (چون خودم میدونم که نیستم!) امروز با شنیدن موسیقی بلاگ عمو اکبر دیگه زخم دلم سر واکرد و... گوشه ایشو براش نوشتم...

    سلام عمو اکبرم
    خوبی؟
    پدر منو درآوردی با این موسیقیت !!!!!!!!!!. وقتی میام وبت... جرات نمیکنم هدفونمو بزنم
    خیییییییییییییییییلیییییییییییییییی دوسش دارم... و خیلی دلمو.......
    یه دکمه.
    یه نیم پلاک...
    یه نخ از یه پیرهن...؟
    اینا یعنی وطن
    یعنی من
    یعنی من
    یعنی من
    منی که دیگه خودخواه نیست!
    منیه که دیگه جاویده
    ابدیه
    عشقه!
    و
    ایثار
    اما درد من
    وقتی به اوج میرسه که بازمونده هاشون؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    فراموششون کردیم نه؟
    اسرا رو یادته؟ وقتی برگشتند انگار اصحاب کهف!!!!!!!!!!
    ماتشون برده بود!
    اونهمه ایثار و دوستی اول انقلاب و اول جنگ چی شد پس؟
    اونهمه یکدلی ها کو پس؟؟؟؟؟؟؟
    عمو دروغ میگم؟
    عمو تو بگو!
    آرزوی مرگ نکردن بعضیاشون؟ بعضیهاشون که ... هیچی عمو
    ساکت شم بهتره
    من یه سیمرغم
    نباید زیاد حرف بزنم... اما عمو پرنده ای که پرواز یادش رفته همون بهتر که نه بپره ونه حرف بزنه
    عمو اکبر
    منو ببخش
    حال منو ببخش
    من
    میترسم
    خیلی میترسم
    از این که حتما باس مال فرقه خاصی باشی تا اجازه داشته باشی آدمها رو دوست داشته باشی میترسم.
    از این میترسم که پس فردا یقه مونو بگیرن و بگن اونا تیکه تیکه شدند تا خاک وطنت بتاراج نره!!
    خب خانوم، آقا!
    تو چه کردی تا تو اون پست و کاری که هستی خیانت نکنی؟
    تک تکمونو میگماااااا : چه اوناییمون که پست کلیدی دستمونه و چه اوناییمون که تو کوچه خیابون گدایی میکنیم!هممه مون! همه این خونواده ی پرجمعیت!
    اونا دزد رو بیرون کردند. ما چه کردیم؟صدا و سیما چقد برا رسوندن پیامشون مایه گذاشت؟چقد بجای واقیات انسانی اونها فیلم حاجی سیدتو کشتن رو نشون داد؟؟؟؟ میخوای نسلهای بعد اونا رو هنوز بشناسن؟ ... نمیدونم...
    وقتی با این سر و تیپ تو کلاس یهو یاد اون جوونا میکنم چرا همه باس تعجب کنن؟؟؟
    بابا مگه جنگ مال بچه بسیجیا بود فقط؟
    عمو تو بگو!
    مگه فقط لباس رو شلواریا رفتن جنگ؟
    مگه فقط ریش و سیبیل دارا شهید شدن؟
    آقا مگه تو پرستارهای خانوم اقلیت مذهبی نداشتیم؟
    مگه تو حرفا و خاطرات شکنجه شده های رژیم سابق فقط به خانم های محجبه میرسی؟
    مگه جز این بود که پسرا و دخترای دانشجو رو صرفا بخاطر فکر و هدفشون بازداشت و بازجویی و زندانی میکردن؟
    تو جنگ تو خرمشهر و آبادان و .... همه موندن و دفاع کردند. از نقطه نقطه ی این سرزمین همه برای وطنشون رفتند!
    بله! به عشق وطن رفتند!
    نرفتند؟؟؟؟؟؟؟
    همه چیو قاطی میکنیم: برا همه چی تقسیم بندی قائل میشیم! به جرات میگم بعضیا همین متنو با این پیش ذهن میخونن که نویسنده ش مال کدوم جناحه!!! چن سالشه!! اصلا حتی مرده یا زن!!!!!! بابا بس کنیم!!
    حضرت علی (ع) میگفت حرف حقو بشنو از دهن هر کی میخواد باشه!
    دیگه چه ربطی داره من چپیم یا راستی!
    زنم یا مرد!
    حقو شنیدن اننننقد سخته یعنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بخدا اگه یه آلوده مث من از این تجلی های ایثار حرف بزنه بهیچ جای دنیا بر نمیخوره!
    نمیشه عاشق مرام و نیت یه آدم شد؟!!؟
    اصلا اگه کسی مث من از اون مرداو زنهای واقعی صحبت کنه چرا شاگرداش باید تعجب کنن؟
    آقا خیلی عجیبه اگه یه آقای شلوار-لی-پوش یا یه خانوم مانتو شلواری سانتی مانتال (!!) قربون صدقه ی اون جوونا بره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    آقا اونا مگه از ما نبودن؟
    مگه اونا از مریخ بودن؟
    مگه اونا تو جوونیشون خطا نداشتند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چرا پس اکثرا فکر میکنن فقط روضه خونا و فقط عزلت نشینا و راهبا حق دارن عاشق اونا باشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    نمیشه مگه تو نماز جماعتی که "همه" هستند!! حتی من!! من ناپاک هم به یه امام پاک اقتدا کنم؟؟؟؟؟؟
    نمیشه؟
    عمو اکبر نمیشه؟
    منو ببخش
    این دردای فرو خورده ی منو ببخش
    اگه این موسیقیت نبود اینا نمیومد بزبونم
    منو ببخش
    پ. ن.1: آدرس وبلاگ "عمو اکبر" : http://amuakbar.parsiblog.com

    پ. ن.2: افتخار میکنم که مورچه ام!! برای یه مورچه "نشد"وجود نداره!! ناامید نیستم. میدونم خدا هم متنفره از ناامیدی. مطمئنم اگه بیشتر تلاش کنم هوامو داره. از همین امروز دوباره شروع میکنم!!: 6شهریور87



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( یکشنبه 87/6/3 :: ساعت 7:30 عصر)

     

    How I needed you
    How I grieve now you"re gone
    In my dreams I see you
    I awake so alone

    I know you didn"t want to leave
    Your heart yearned to stay
    But the strength I always loved in you
    Finally gave way

    Somehow I knew you would leave me this way
    Somehow I knew you could never.. never stay
    And in the early morning light
    After a silent peaceful night
    You took my heart away
    And I grieve

    In my dreams I can see you
    I can tell you how I feel
    In my dreams I can hold you
    And it feels so real

    I still feel the pain
    I still feel your love

    این آهنگ آناتما خیلی نزدیکه به این شعر آقای "شخصی نویس" :http://shakhsinevis.blogfa.com

    هرچه کردم نشدم از تو جدا
    ، بدتر شد
    گفته بودم بزنم قید تو را ، بدتر شد
    مثلا خواستم این بار موقر باشم
    و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد
    آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
    تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
    چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
    بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد
    گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
    زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد
    روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
    آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( شنبه 87/6/2 :: ساعت 4:17 عصر)


    بعد از تو پر از دردم این را همه می دانند          مانند دلم  زردم ، این را  همه  می دانند
    ای  صبح  اهورایی ! در  کوچه ی تنهایی       دیریست که شبگردم، این را همه می دانند
    من بی تو چه دلتنگم، بی روحتر از سنگم       یخ بسته تنم سردم، این را همه می دانند
    در ذهن افق ای عشق! با چشم غزلخوانم      دنبال تو می گردم ، این را همه می دانند
    می گفت : "مرا حتی یک بار نخواهی دید"       ایمان  که نیاوردم ، این را همه می دانند
    (شاعر: خانم دولتمند)


  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( سه شنبه 87/5/29 :: ساعت 2:24 عصر)

    * کم شدم اما کم رنگ نشدم. دلخوشیم فقط به اونیه که اون بالاس...  (پنجشنبه18مهر87)

    این ترانه بوی نان نمی دهد                بوی حرف دیگران نمی دهد
    سفره ی دلم دوباره باز شد                سفره ای که بوی نان نمی دهد
    نامه ای که ساده وصمیمی است        بوی شعر و داستان نمی دهد :
    ... با سلام و آرزوی طول عمر              کاین زمانه این زمان نمی دهد
    کاش این زمانه زیر و رو شود               روی خوش به ما نشان نمی دهد
    یک وجب زمین برای باغچه                  یک دریچه آسمان نمی دهد
    وسعتی به قدر جای ما دو تن              گر زمین دهد ، زمان نمی دهد
    فرصتی برای دوست داشتن                نوبتی به عاشقان نمی دهد
    هیچ کس برایت از صمیم دل               دست دوستی تکان نمی دهد
    هیچ کس به غیر ناسزا تو را                هدیه ای به رایگان نمی دهد
    کس زفرط های وهوی گرگ ومیش        دل به هی هی شبان نمی دهد
    جز دلت که قطره ای است بی کران      کس نشان ز بیکران نمی دهد
    عشق نام بی نشانه است و کس        نام دیگری بدان نمی دهد
    جز تو هیچ میزبان مهربان                    نان و گل به میهمان نمی دهد
    نا امیدم از زمین و از زمان                   پاسخم نه این ، نه آن نمی دهد
    پاره های این دل شکسته را               گریه هم دوباره جان نمی دهد
    خواستم که با تو درد دل کنم              گریه ام ولی امان نمی دهد ...
    زنده یاد قیصر امین پور



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( یکشنبه 87/5/20 :: ساعت 2:25 عصر)

    سلام
            مفرد
                 مذکر
                      غائب!
    تولدت مبارک. متاسفم : یه وقتی زمین بودم در آرزوی آسمون
    اما خیلی وقته که دیگه فقط زمینم
    بدون حتی نگاهی به بالای سر

    اینم تقدیم به یه آدم خاص:

    تو می آیی ...کجا یا کی؟
    نمی دانم
    تو می آیی ...پس از شب های دلتنگی ...برای صبح یکرنگی
    نمی دانم
    تو می آیی ...برای باور بودن ...دمی با عشق آسودن
    نمی دانم
    تو می آیی ...نگاهت آشنا با من ...سلامت بوی پیراهن
    نمی دانم
    تو می آیی ...پس از باران ...به دستت شاخه ای ریحان
    نمی دانم
    تو می آیی ...سبک چون پر ...برای لحظه ی برتر
    نمی دانم
    تو می آیی ...چو آیینه ...دلت شفاف و بی کینه
    نمی دانم
    تو می آیی ...برای من ...برای کوری دشمن
    نمی دانم
    تو می آیی ...تنت شبنم ...دلت بی غم
    نمی دانم
    تو می آیی ...خدا با تو ...تمام لحظه ها با تو
    نمی دانم
    تو می آیی ...تو می آیی ... چرا امشب نمی آیی؟
    نمی دانم



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( چهارشنبه 87/5/16 :: ساعت 2:18 عصر)

     چقدر آشنا می نمایی غریبه                    بگو از کجا از کجایی غریبه؟
    در این شهر و این شب چه بی سرپناهی      نداری مگر آشنایی غریبه؟
    دل نخل ها تازه شد از عبورت                    مگر تو ولیّ خدایی غریبه؟
    تو در آسمان نگاهت چه داری                که کردی دلم را هوایی غریبه؟
    غبار کدامین سفر بر تو مانده ست        که گرد از دلم می زدایی غریبه؟
    به کار که بستی گره چفیه ات را         که از کار من می گشایی غریبه؟
    تن شهر بوی تو را می دهد آی!                تو جان کدام آشنایی غریبه؟
    کمینگاه دیو است این شهر، این شب          مگر در دل من درآیی غریبه
    تو رفتی و مانده ست در کوچه شهر           نشان از توام رد پایی غریبه
                                                                                   (از: غلامرضا کافی)



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( سه شنبه 87/5/15 :: ساعت 10:11 صبح)

    تویی که هر کی از راه میرسه میخواد ترجمه ت کنه :
    من مترجم نمیخوام!

    سلام.

    تولد بهترین بنده ت مبارک!

     



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( دوشنبه 87/5/14 :: ساعت 2:43 عصر)

    با توام
    ای لنگر تسکین ، ای تکانهای دل ، ای آرامش ساحل
    با تو ام
    ای نور ، ای منشور ، ای تمام طیفهای آفتابی ، ای کبود ارغوانی ، ای بنفشابی
    با توام
    ای شور، ای دلشوره شیرین
    با توام
    ای شادی غمگین
    با توام
    ای غم ، غم مبهم ، ای نمی دانم
    هر چه هستی باش
    اما باش
    نه ، جز اینم آرزویی نیست
    هر چه هستی باش
    اما باش



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( یکشنبه 87/5/13 :: ساعت 8:38 صبح)

    مادرم سلام
    کاش میدونستی چقد دوست دارم
    کاش میدونستی چقد دلم تنگ شده
    واسه دلواپسی هات
    واسه محبت بی نهایتت
    واسه عشق بی حد ومرزت
    واسه دلتنگی هات
    واسه همه خوب و بدت
    کاش مادرم نبودی
    کاش حق اعتراض داشتم
    و کاش انننننننننننننننننننننننقد حرمت اسم مقدست اجازه نداشت منو لال کنه
    اونوقت میتونستم فریاد بزنم
    میتونستم برافروخته و دیوانه وار
    ....با تمام وجودبا آخر زووووور گلووو...وم
    جوری که همه کوها و دشتا بشنون
    فریاااااااااااد بزنم و بگم چرا با زندگی من....؟؟
    چرا... ؟؟؟
    بابت هر بار که از رو خامی جسارت کردم عاجزانه ازت عذر میخوام
    آره میدونم حتی اگه حق با من هم بود (که میدونی و میدونم که بود ) بازم حق نداشتم جسارت کنم... ببخش منو... مادر: غلط کردم! ببخش من...!!
    ...
    میدونی
    دلم نمیاد بگم سپردمت به...!!
    اما حتی اگه زبونم اینو نگه ... دلم پیشاپیش این کارو کرده...خیلی هم باهاش جنگیدم اما از دلم نمیره...
    اون داور برحق میدونه که چه کردی با من...
    دستتو میبوسم و میگم: این حقم نبود...
    مادرمی
    حق ندارم حتی صدامو روت بلند کنم...
    اولین مادری هستی که دل بچه شو نمیتونه از چشاش بخونه...وگرنه کنار حرف زبونم که بهت میگه دوست دارم... حرف چشامو هم می شنیدی که: آره. دوست دارم ، خیلی هم دوست دارم اما نمیتونم دلمو صاف کنم...دوست دارم! حتی خنجری رو که وسط دلم کاشتی ...
    اما نه!
    مادر
    میبخشم
    می بخشمت.
    به حرمت شبهایی که بالا سرم موندی
    روزهایی که زحمتمو کشیدی
    و سالهایی که به پام ریختی
    مادر
    فقط منو دعا کن
    دعا کن زودتر تموم شم.(این شرط نبود! خواهش بود!)
    کاش این صفحه رو میخوندی
    کاش این ... میذاشتن مانیتورو ببینم و هنوز برات از غربتم میگفتم...
    برای همه غریبم...حتی برای تو.



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( دوشنبه 87/5/7 :: ساعت 9:18 صبح)

    آن مردکه در این ره ممتد تک وتنهاست             چون جاده که درکوه بپیچد تک وتنهاست
    آن مرد همان مرد که غمناک ترین است              در چشم تو آلوده ،  ولی پاک ترین است
    شب بودومن وقبله وسجاده ای از عشق             تا صبح پراز زمزمه در جاده ای از عشق
    شب محرم آرامش  و  تنهایی  و من بود             شب  بال  و  پر  کوچ  تماشایی  من بود
    شب  بود  و عبور  دگری  داشتم  آری              می رفتم   و  شور  دگری   داشتم   آری
    شب آن شب زیباسپری گشت وسحرشد          شهر هوس  از  راز  من و عشق خبر شد
    شهر هوس  آنجا  که  همه  بولهوسانند              آنجای   که  مصلوب  مسیحا  نفسا نند
    شهر هوس آنجا  که  کسی  درد   ندارد             آنجا  که  شب   فاجعه  یک  "مرد"   ندارد
    شهر هوس آنجا که نفسگیر هوایی است            در هر دلی از سنگ  دگرگونه خدایی است
    شهرهوس از رازمن احساس جنون کرد           آنسان  که  دلم را  تپش آغشته بخون کرد
    گفتند  که  مجنون  شده  زنجیر  بیارید             قومی   گله  کردند    که  شمشیر   بیارید
    قومی  گله  کرد ند که  شلاق  زنیدش            گفتند  که  چون  عشق  در آتش  فکنیدش
    من معبری  ازشعله  فراروی  چو  دیدم             با  اسب   سپیدم   سوی  آن   راه  بریدم
    چون  تاختم آهسته  و خاموش در آتش            تکرار  شد  اعجاز  سیه  پوش   در  آتش
    ای  عشق  پر از  رایحه  یاس  من  و تو           خاموش  مباد  آتش  احساس   من  و  تو
    بگذار  که  این   راز  همی  فاش  نگردد           کس  گرد من و عشق تو  ای کاش  نگردد
    آن مردکه در این ره ممتد تک وتنهاست            چون جاده که درکوه بپیچد تک وتنهاست
    آن مرد همان مرد که غمناک ترین است            در چشم تو آلوده ،  ولی پاک ترین است
    آن مردهمان مردکه کس محرم اونیست            عالم  همه  اندازهء یک شب غم او نیست
                                                                  سروده آقای: پژمان طرفه نژاد      
                                    

    روزها، این سر دنیا بی تو
    آسمان، سربی و خاکستری و دلگیر است
    از سر صبح، که تا تنگ غروب
    دل من با غم تو درگیر است
    سر شب هم، که به یک فنجان چای، دفتر شعر و کمی هم احساس
    عطر گیسوی سیاهت اینجا
    لابلای قلم و شعر و کتابم جاری ست...
    من به آواز غریبی که دراین نزدیکی ست،
    و به موسیقی پر خاطره ی وبلاگم
    دلخوشم، می بینی؟!
    آخر شب که همه می خوابند
    منم و قصه دلدادگی و این افکار
    که عجب زخم عمیقی خوردیم
    و عجب خاطره ای در پیش است...
                                                                                  سروده آقا صدرا



  • کلمات کلیدی :

  • <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دعا میخوام
    کربلا
    ارگ بم
    سمتی که آسمان و زمین می خورد به هم
    رفتم و شد
    دعا
    به یاد دو استاد مهر
    سنگ
    یه حرفایی همیشه هس
    دعای تحویل سال به زبان پارسی
    آه ها...
    تن بی سر
    بال های کودکی
    پنج سال
    اصلا دلم تنگ نشده
    [همه عناوین(109)][عناوین آرشیوشده]